پیام تبریک

گاهی روزمرگی ها باعث می‌شد کلمات توی ذهنم رژه بره اما دیگه شوق و ذوقی به نوشتن نداشتم این مدت هر وقت به بامداد و سوشیانت سر میزدم لوازم تحریر و خودکار

دلتنگي

گاهی روزمرگی ها باعث می‌شد کلمات توی ذهنم رژه بره اما دیگه شوق و ذوقی به نوشتن نداشتم این مدت هر وقت به بامداد و سوشیانت سر میزدم لوازم تحریر و خودکارهای زیبایی می خریدم با این توجیه که من یک نویسنده ام و باید همیشه قلم و خودکار داشته باشم..‌آنقدر رفتم و رفتم که تمام قفسه های خانه پر شد از قلم و خودکار کتابفروشی محل مرا خانم طاهری پولدار خطاب میکرد و من اما با لبخند کارت عابر بانک را مقابلش میگرفتم و با خنده ای میگفت نمیدونم چرا همیشه خانم طاهری صدات میکنم

یعنی یاد گرفتن فامیلی من آنقدر سخت بود او که رمز کارت عابر بانک را هم بلد بود هر کس با کارت من به کتابفروشی اش میرفت خودش رمز را می زد...من گم شده بودم شاید هم دیگر مریم باغ شیرین سابق نبودم دیشب او هم گفت تو مریم دوماه قبل نیستی ..به خودم نیامده رفته بودم اما کجا در بهت و سردرگمی روزهایم شب میشد راستی چقدر فرق کرده بودم که او هم میگفت مریم قبلی را بیشتر دوست می دارد اصلا چند وقتی است که تماس دوستانه ای نداشته ام از بس در جواب دوستانم گفته بودم وقت ندارم سرم شلوغ است..

♥ نوشته شده در جمعه چهارم فروردین ۱۴۰۲ ساعت 17:6 توسط مریم باغ شیرین

+ نوشته شده در  دوشنبه 7 فروردين 1402ساعت 12:13  توسط